به وب سايت شخصی برادر مهدي جهان ميهن خوش آمديد - اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً - دوست گرامي خواهشمنداست بعد از بازديد مطالب ارائه طريق فرمائيد هرگونه کپي برداري از اشعار باذکرنام شاعربلامانع است - اشعارمتفرقه (عارفانه وعاشقانه ) سروده جهان میهن(علمدار1395)
اشعارمتفرقه (عارفانه وعاشقانه ) سروده جهان میهن(علمدار1395)
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

 

https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ

دلی که اسیر توست اسیرهر کس وناکس نشود
مرا به مهر خویش دعوت کن که این بس نشود
میان این علف های هرزدست وپایم گره خورده
گل لاله هیچ وقت همدم ویاور خاروخس نشود

 

سروده جها ن میهن'علمدار

https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ

https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ

گرفت دلم  زجور وجفای زمانه
زغصه وغم آتش زدل زندزبانه
چنان سرو خمیده خمیدم به باغ
شکست شاخ و برگم به هر بهانه

سروده جهان میهن 'علمدار

https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ

چشمم به در دوخته  ،نیامدی
دلم زهجرتو  سوخته ،نیامدی
رسیدجمعه و لحظه دیداربیا
ای درمان قلب های بیمار بیا
ای مسافر خسته دوران  بیا
یوسف گمگشته  کنعان  بیا
بیا که بی تو صفا ندارد دلم
کسی به غیر شما ندارد دلم
بیا تا  کربلایی    شویم  همه
دست منو دامان توپسرفاطمه(س)

سروده جهان میهن 'علمدار

https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ

https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ

درون سینه غم بسیار دارم
دوباره  من هوای  یار دارم
مرا امید نیست برزندگانی
تنی رنجور،سری بیماردارم
مرو ای روزگار اینگونه امشب
تحمل کن که با تو کار دارم
به شوق وصل اوامیدوارم
امید بر لحظه دیدار  دارم

سروده جهان میهن 'علمدار'
شب سه شنبه ساعت ۱ بامداد

https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ

هوای دیدنت در به درم  کرد
چنان مرغ بی بال وپرم کرد
ربود جان از درون سینه من
سپرد برآتش وخاکسترم کرد

سروده جهان میهن
https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ
https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ
گلم پژمرده ام،  من  تشنه  آب    حیاتم
اسیر غصه ام ،کی می دهی ازغم نجاتم
نمانده دردلم  جایی برای شادباشی عشق
شدم دیوانه ، این دیوانگی باشد صفاتم
    سروده جهان میهن 'علمدار'



دلا دیوانگی درکوی دلبر  کن
مرا بیش ازپیش عاشقتر کن
هوای دیدنش سرمستم میکند
نصیبم چهره آن خوش منظرکن
مرادرخانه ات میهمان کن امشب
بیاو این فاصله هارا کمتر کن
خوشم گرجان دهم درراه تو
چنان لاله مراامشب پرپر کن
زخود بی خود شدم با تو ببین
مستم  و رسوای این شهر کن

سروده جهان میهن
https://telegram.me/joinchat/B6HDDD5AjGOBOVu2ZRX3nQ



شعرسروده شاعرجهان میهن (علمدار) 1394
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

*****

گردغم

نشسته گردغم به رخسارم

زجوروجفای این زمانه بیزارم

الهی مددی کن به این عاشق دلتنگ

که لطف توست اینگونه شب زنده دارم

یاایهاالعزیز،رشته کارهادردست توست

توغنی هستی ومن همان بنده بیمارم

دست مراگرفته ای ،راه نشانم دادی

اشتباه رفتم ولی به امیدلطف پروردگارم

مرابه اصل ذات خویش برسان

که درین دیر انگشت نمای سربازارم

آمدم تانیفتم از قلم از دفترکراماتت

من همان شاعرخسته دل تو، علمدارم

 

سروده جهان میهن (علمدار)1394



سروده شاعر(جهان میهن -علمدار) 9/07/1393روز پنج شنبه
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

دردلم هرشب وروز،سوزونوای توبود

هرچه راکه شنوم من،صدای توبود

برسرراهت به قربانگاه آورده ام من

جان ناقابل من هم به فدای توبود

کافرم،از دین برونم  تو بدان

که خدای من عاشق خدای توبود

گرچه دادی پر  پرواز م و لیکن

مرغ عشقم پرگرفته درهوای توبود

چون گذشت این کیمیااز دست من

گربلااینس دلم غرق بلای تو بود

اوج عشقست که دل یادتوکرد

دیده بستم که این دل آشنای توبود

خودعلمدارم ولیکن آمده تاکه بگویم

تاابدهستی من زیرلوای توبود

 

سروده شاعر(جهان میهن -علمدار) 9/07/1393روز پنج شنبه



بایادیار(سروده علمدار)
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

توکه بامن صادقی ،می دانی چه می کشم

بامن مگواز عاشقی ، می دانی چه می کشم

گمانم به آرزویم می ر سم  آخربدان

                توبرای دلم لایقی  ، می دانی چه می کشم

                آرامش خاطرم داده ای ای نگارا  بیشتر

          حرف بگو برایم حرف ناطقی، می دانی چه می کشم

میان خواب خویش دمی بیا  سراغم امشب

کنارمن بنشین دقایقی ، می دانی چه می کشم

به موج غم این دریاگرفتارم کرده ای

نهراسم زموج سواری قایقی، می دانی چه می کشم

اگرلیلی شدی منکه مجنون زاده ام ای گل

مگرنمی شنوی صدای هق هقی، می دانی چه می کشم

عشق تومی شود آخر قاتل علمدارت

توبرای من آئینه دقی ، می دانی چه می کشم

 

سروده(جهان میهن) علمدار(23/10/1392)



اشعارفراق (به یاددوستان )
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

عاشق وشیدای روی دلبرم

کی شود بینم که گشته یاورم

کرده هرشب خواب رابرمن حرام

یاداودرخاطرم شد   مستدام

دردعشقم کس نداند  غیر   او

دیدنش هرروز وشب شدآرزو

مه رخ ودرپیچ مویش من اسیر

پیش مجنون گشته لیلی بی نظیر

بردلم این رانویسم که صبورم ،یاربا

دائمامن پیش اویم گرچه دورم ،یاربا

 

 

****

 

دل زندپردرهوای دلبری

کی کندحس اوصفای دلبری

گررسدروزی به وصل یارخویش

می کندجان رافدای دلبری

این نفس هایم بوداز شوق عشق

می سرایدشعر ، برای دلبری

بی خوداز خودگشته ام امشب چرا

مست مستم بانوای دلبری

گربرون آیم ازین دردوفراق

می کنم جان فرش پای دلبری

 

 

سروده شاعر: جهان میهن(علمدار)           1392/10/16